داستان دانشمند آمریکایی جی رابرت اوپنهایمر و نقش او در ساخت بمب اتمی.

خلبان تجاری برودی تورنس (با بازی باتلر) پس از یک طوفان مهیب به هواپیما فرود اضطراری را انجام می‌دهد. هواپیما در جزیره متخاصم جولو، فیلیپین فرود می‌آید. به زودی، مسافران توسط شبه نظامیان محلی جزیره گروگان گرفته می‌شوند. برودی تصمیم می‌گیرد از محکوم فراری (با بازی کولتر) که در طول پرواز تجاری خود حمل می‌کرد کمک بگیرد. آنها با هم همکاری می‌کنند تا مسافران را نجات دهند و از جزیره فرار کنند.

نیک و آدری، کارآگاهان تمام وقت، در تلاش هستند تا آژانس چشم خصوصی خود را از کار بیاندازند. زمانی که دوستشان مهاراجه در مراسم عروسی مجلل خود ربوده می شود، آنها خود را در مرکز آدم ربایی بین المللی می یابند.

نگاهی به این که چگونه ونوس و سرنا ویلیامز فوق ستاره های تنیس پس از مربیگری پدرشان ریچارد ویلیامز به آن چیزی که هستند تبدیل شدند...

در مورد داستان زندگی رئیس FBI در سال 1974 میباشد که به دو روزنامه نگار کمک کرد تا بتوانند رسوایی واترگیت را عمومی کنند و در نهایت رئیس جمهور وقت آمریکا را Richard Nixon برکنار کنند ...

در یک آزمایشگاه بزرگ هشتاد نفر آمریکایی در حال کار کردن هستند . آنها می خواهند علت یک رویداد ناشناخته که در ساختمانی در کلمبیا به وقوع پیوسته را نظارت و بررسی کنند و بعد آزمایش بیشتر بر روی این پروژه با موردی مرگبار رو به رو می شوند ...

داستان فیلم درست از جایی آغاز می شود که قسمت اول (Divergent) به پایان رسیده بود. تریس (شیلین وودلی) و فور (تئو جیمز) پس از فرار به بیرون دیوارها و خارج شدن از جامعه تحت کنترل، با گروه هایی در بیرون از مرز روبرو شده اند که با یکدیگر متحد هستند و یک هدف دارند؛ گروهی که Amity نام دارد و توسط زنی به نام جوآن (اوکتاویا اسپنسر) سرپرستی می شود. زنی که تریس نمی داند آیا او هم قدرت ماوراء طبیعی دارد یا خیر...

داستان این فیلم بسیار زیبا درباره ی دختری نوجوان به نام Beatrice Prior (شالین وودلی) است که دارای ذهنی منحصر به فرد می باشد,اما زندگی او توسط یک رهبر قدرت طلب که می خواهد با ازبین بردن انسان های شبیه به او , قدرت اول جامعه را به دست بگیرد در خطر است…..

داستان واقعی در مورد یک رهبر بنیادگرای مورمون که بیش از یک سال در "10 فهرست تحت تعقیب" اف بی آی به اتهامات مربوط به ازدواج غیر قانونی مربوط به دختران زیر سن قانونی می باشد....

آرتور بیشاپ، مکانیک ( البته نه مکانیکی که بتواند ماشین تعمیر کند ! ) و آدمکشی حرفه ای است که درصد اشتباه او در هنگام از میان برداشتن اهدافش تقریبا صفر است. ماموریت جدید آرتور کشتن یکی از دوستان قدیمی و البته مربی سابقش ، هری، است،. آرتور بعد از کشمکش های فراوان با وجدان خودش ، بالاخره هری را از پای در می آورد. او اکنون به نوعی با عذاب وجدان ناشی از کشتن دوستش روبروست و به همین دلیل تصمیم می گیرد تا این کارش را جبران کند و درسی حسابی به عوامل این گرداننده این ترور بدهد. اما در این بین ناگهان پسر هری به نام استیو از راه می رسد و هدف او نیز از میان برداشتن عاملان قتل پدرش است. اما استیو در این راه بی تجربه هست و به همین دلیل آرتور وی را در این راه همراهی می کند. اما استیو نمی داند که در واقع آرتور قاتل پدرش است و....